داستان های عبرت اموز

مطالب و داستان های جالب و کوتاه

داستان های عبرت اموز

مطالب و داستان های جالب و کوتاه

سلام دوست عزیزم،مهم نیست کی هستی و وبلاگ من را از کجا پیدا کردی اما می خوام بگم این وبلاگ رو نوشتم که هر وقت از همه جا خسته شدی یه سری بهش بزنی و یادت بیفته یکی اون بالا هست که همه ی ما رو خیلی دوست داره خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی فکر نکن من کس خاصی هستم که دارم این حرفها رو میزنم من هم خیلی وقتها یادم میره و کلی غر میزنم اما شاید با نوشتن این وبلاگ خودمم آدم بهتری بشم

به امید اینکه همه مون آدم بهتری باشیم

بایگانی

 کفش
های قرمز



دخترک
طبق معمول هر روز، جلوی ویترین کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمزرنگ با حسرت نگاه
کرد. بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد: اگه
تا پایان ماه، هر روز تمام چسب زخم رو که داری بفروشی، آخر ما
ه کفش های قرمز رو برات می خرم.
 دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خودش گفت: یعنی من باید دعا
کنم که هر روز، دست و پا و یا صورت 100 نفر زخم بشه تا .... و بعد شانه هایش را
بالا انداخت و به راه افتاد و گفت: نه، خدا نکنه ... اصلا" کفش
نمیخوام.

نتیجه : فقـــــــر اخلاقی به مــــراتب وحــشتنــاک تر و
غیـــــرقـــابــــل تحمل تر از فقـــــــر مـــادی است.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.